سفارش تبلیغ
صبا ویژن
شریفترین دانش، آن است که در اعضا و جوارح تو پدیدار شود . [امام علی علیه السلام] بازدید امروز: 1 کل بازدیدها: 51528
مسافرت شنبه و یک شنبه... - :.:.آرزوهای محال.:.:
|  RSS  |
| خانه |
| شناسنامه |
| پست الکترونیک |
| مدیریت وبلاگ من |

|| موضوعات وبلاگ من ||
|| اشتراک در خبرنامه ||   || لوگوی وبلاگ من || مسافرت شنبه و یک شنبه... - :.:.آرزوهای محال.:.:

|| لینک دوستان من ||
آستان جانان (ماریه خانومی)
دبیرستانیها (آقا علی)
یه وجب خاک مال من( نگار خانومی)
یه کوله پشتی پر از عشق(پریسا خانومی)
عاشقی دیوونه ( آقا حسین )
غریبه ای از دیار دلتنگی( تینا خانومی)

|| اوقات شرعی ||

|| مطالب بایگانی شده || بهار 1385
زمستان 1384

|| آهنگ وبلاگ من ||

|| وضعیت من در یاهو || یــــاهـو
مسافرت شنبه و یک شنبه...
نویسنده: شقایق(شنبه 85/1/19 ساعت 6:9 عصر)
  شهر ماسوری از دور...

 

جای همگی خالی شنبه صبح ما راه  افتادیم و رفتیم سمت یکی از شهرهای هند به نام ماسوری که با دهلی 240 کیلومتر تقریبا فاصله داره. 5 تا خانواده ی ایرانی بودم و 5 تا ماشین! ساعت 6 راه افتادیم و ...

باید بگم تا به اونجا رسیدیم چیزی به نام خون تو رگ های ما نبود! انقدر که این هندی ها بد رانندگی میکنن! یارو میخواد از دوچرخه سبقت بگیره(سبقت اتوبوسی میگیره) یعنی تا نصفه لاین اونوری رو هم میگیره تا رد شه بره!!! حالا اینا که هیچی توی جاده اسب و شتر و گاو  و خر و دوچرخه و موتور و ماشین همه با هم رفت و آمد میکنن!!! ترافیک که کولاک بود!یه دو تا عکس میذارم ببینین، بخندین...

 

این دو تا دیگه خیلی باحالن. دیگه کج شده ن دیگه...

 

ازبوق هم که توی هند اصلا براتون نمی گم! چون اینا مشین رو به خاطر بوق میسازن! این اتوبوس ها که هیچی! فرض کنین اتوبوس ها میتونن در سال 9 نفر رو بی دلیل بکشن! دیگه ببینین چه جوری میرن! من که اتوبوس میبینم در میرم! پشت اتوبوس ها و کامیون هاشون 3 تا چیز نوشته: 1- فاصله رو رعایت کنید 2- بوق بزنید لطفا 3 - در شب از نور بالا استفاده کنید!!!بعد هم که رسیدیم یه هتل گرفتیم که از اونجا از پایین یه عکس گرفتیم....

 

 

بعد از نهار راه افتادیم سمت یه آبشاری. که دیگه تقریبا شب شده بود! تاریک بود و لامپی هم نبود شده بود عین این فیلم ترسناک ها!(البته بگم اونجا 3 تا دیگه از خانواده های ایرانی که دوستامون بودن رو هم دیدیم) بعد هم منه دیوونه تو اون سرما رفتم توی آب تا عکس بگیرم منجمد شدم، شلوارم تا زانو خیس شد! بعد هم داداشم وایساد یه جا عکس بگیره،(بغل یه دره) یه دفعه پاش لیز خوردو خدا بهش خیلی رحم کرد وگرنه.... آخه شهر ماسوری در فاصله 6000 feet (پا) از سطح زمین قرار داره!و خیلی سرده. همش هم دره س! خلاصه شب رو گذروندیم و صبح گفتن می خوایم برگردیم. حالا ما بچه ها داد که 1 روزه حال نمیده! ( حالا اصلا بحث روزش نبود نمیخواستیم بریم دوشنبه مدرسه!) /آخه ما اینجا شنبه و یک شنبه ها تعطیلیم/ ولی

 قبول نکردن! خلاصه صبح رفتیم اسب سواری (8 تا ماشین بودیم ...به صورت زیر...عکس سمت راست 4 تا و عکس سمت چپ هم 4 تا ماشین...)

 

 

 

 حدود 1 ساعت اسب سواری کردیم! (این اسب من هیچی نوفهمید. هر کاریش میکردم بدوه نمیرفت ) ولی 5 دقیقه آخر دیگه راه افتاده بود و شروع کرد دویدن، ولی کمر منم داغون شد ! بعدش هم رفتیم یه پارک و یه ذره شیطون بازی در اوردیم و چرخ و فلک سوار شدیم و یه سری چیز میز هم خریدیم و بعد هم راه افتادیم به سمت دهلی ! همین دیگه یه غلطی کردیم سوار چرخ و فلک شدیم ، تا وقتی که به پایین کوه برسیم و به جاده ی کفی برسیم ما 4 تا دخترا که سوار شده بودیم تا نصفه سرمون از پنجره بیرون بود که حالمون بد نشه! آخه راه شهر ماسوری اینجوریه که تقریبا 190 کیلومتر جاده کفیه و بعدش یه کوهه که دورش جاده درست کردن و فقط پیچه دیگه همش میپیچیدیم ولی خیلی سرسبز و قشنگه! خلاصه نهار هم کلی شانس آوردیم که یه پیتزا هات / pizza hot/ پیدا کردیم  و رفتیم پیتزا هات وگرنه بابا اینا گفتن اگه جایی پیدا نکنیم باید سیب زمینی رو آتیش درست کنیم بخوریم! /پس خدا بهمون رحم کرد/ بعد هم ما دخترا تصمیم گرفتیم که هی لفتش بدیم، آخه اگه معطل میکردیم دیر میرسیدیم بعد صبح نمیرفتیم مدرسه!بعدش یه جا دیدیم کلی میمون وایساده. ما هم وایسادیم و بهشون غذا دادیم...

و اینم یه میمون..

 

 2 ساعت بعد دوباره یه جا وایسادیم و چای خوردیم و بعد دوباره یه جا یه ترافیک شد که از ساعت 7:15 تا 8:15 هیچ ماشینی تکون نمیخورد! واسه ما بچه ها اصل حال بود چون دیر میشد و صبح... خلاصه 8:15 ترافیک باز شد و راه افتادیم و ساعت 9 یه کفی کافی دی ( caffee coffe day ) تو راه دیدیم و وایسادیم و یه کاپو چینو و بستنی خوردیم و ساعت تقریبا 12 بود که رسیدیم. من که مرده ی متحرکی بیش نبودم! حالا بماند که بابا جون منو صبح بیدار نکرد که برم مدرسه! (میسی بابا) ولی اون 3 تا دوستام همه رفته بودن(آخی)!

اینم مسافرت ماسوری ما! جای همگی خالی بود! آخ راستی سلام! واااااای الان که وقت خداحافظیه! ببخشید! پس سلام قربون همتون خداحافظ!

اینم آبشار از دور ....

 



دم شما گرم! شرمنده میکنی مارو... ( )

بزرگترین سایت جاوا اسکریپت ایران
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

*
*
*
*
*
*
*
بزرگترین سایت جاوا اسکریپت ایران